سید محمد خاتمی: حکومت باید پایبند قانون باشد
سیدمحمدخاتمی گفت: حکومت هم باید صد در صد در چارچوب قانون و ضوابط حرکت و عمل کند و اعتراض را مساوی با براندازی و فتنه نداند.
وی در دیدار با جمعی از دانشگاهیان، فرهنگیان و فعالان دانشجویی، در پاسخ به تذکر و درخواست بعضی از حاضران در مورد سرنوشت علوم انسانی، اظهار داشت: این روزها جای شهید مطهری بسیار خالی است، گرچه نمیدانم اگر ایشان زنده بود؛ آیا در منصب و موقعیتی قرار میگرفت که بر پایه اندیشه روشن و منش والایش بتواند چهرهای مطلوبتر و بهتر از جمهوری اسلامیمان ارائه دهد و یا ایشان با مشکلاتی مواجه می شد ولی به هر حال جای استاد خالی است.
ادامه سخنان رییس بنیاد باران که ایسنا منتشر کرد را در ادامه می خوانید:
-
برای اینکه ما بتوانیم مبانی دیگران را نقد کنیم و مبانی خود را بشناسیم و آن را سامان دهیم، لازمه اش وجود آزادی در عرصه اندیشه است تا در یک فضای آزاد بتوانیم به اندیشهای منسجم برسیم و عمده اینکار باید در حوزههای علوم دینی صورت گیرد که کارهای نسبتا خوبی هم شده است به شرط اینکه فضای سیاست زده بگذارد که از آن استفاده شود.
-
ساز و کار سامان دادن اندیشه دینی نه با تقلید از بیگانگان یا تقلید از گذشتگان است و نه با تعصب و جمود نسبت دارد، شرط قطعی آن آزادی است و اینکه فکر سیاسی و دولتی در این مورد نشود.
-
ما نیازمند دو نقد تمدن و تفکر غرب و نیز نقد سنت فکری خودمان هستیم. آیا انچه به نام اسلام مطرح میشود عین حقیقتی است که خداوند بر پیامبرش نازل فرموده است و برای بشر میخواسته است؟اگر نیست چگونه میتوان اصل را از پیرایهها و لایههائی که به هر حال بشری است و زمان و مکان در آن موثر است جدا کرد؟
-
باید شجاعت نقد و نو آوری بخصوص در حوزههای ما تقویت شود و چنانکه گفتم شرط آن آزادی و پرهیز از جمود و ظاهر پرستی در همه عرصههاست.
-
راهکار ما نفی مطلق علوم انسانی و علوم جدید و برخورد با کسانی که صاحب تخصص در این حوزهها هستند نیست، بلکه آنها هم باید بتوانند مسائل را مطرح کنند تا به فکر منسجم و پخته مناسبی برسیم.
-
این امر یک کار رسمی اداری نیست، افکار و اندیشه (و حتی توهمات) از این راه حذف نمیشود، بلکه سبب میشود که سئوالات جوانان ما بیشتر شود و طبعا با وضعیتی که ارتباطات در جهان امروز دارد جوان میکوشد تا پاسخ خود را از جای دیگر بگیرد.
-
امتیاز شهید بزرگوارآیت الله مطهری شجاعت در طرح سئوالات و مسائل بود و همانگونه که گفتند اتفاقا ایشان معتقد بود که باید از صاحبنظران مکتب های دیگر که به آن مکاتب معتقدند و آنها را خوب میشناسند، بخواهیم بیایند مطالب خود را بیان کنند، به هر حال بحث روی مبانی علوم انسانی جدید بحث درست و راه گشا است.
-
در جامعه ما اعتراضاتی وجود دارد که با انکار یا برخورد نامناسب با آنها حل نمی شود و نادیده انگاشتن یا نسبت های ناروا به معترضان دادن به معنی نبودن اعتراض نیست.
-
اصلاحات تایید کننده حرکت مدنی در جامعه است و قانون اساسی ما هم انتقاد و اعتراض را به رسمیت شناخته است و حکومت هم باید صد در صد در چارچوب قانون و ضوابط حرکت و عمل کند و اعتراض را مساوی با براندازی و فتنه نداند.
-
عبور از فضای امنیتی و ورود به فضای آزاد طبق موازین انقلاب اسلامی و قانون اساسی، رفع محدودیت از جریانها، احزاب و تشکلها و رسانهها، اندیشیدن تمهیدات لازم برای انتخابات مطلوب و خوب در آینده است.
-
وضعیت کشور در جهات مختلف خوب نیست. با شعار، مشکل حل نمیشود و لازمه رفع مشکلات اولا تن دادن همه به قانون اساسی است و بهرهگیری از همه نیروها، استعدادها و امکانات برای حل مشکلات است.
-
اسلام، انقلاب و ایران عزیزند، مردم نیز صاحب حق و حرمت هستند، باید دلها به هم نزدیک شود تا انشالله همه بتوانیم به سوی حل مشکلات اساسی کشور و خدمت به انقلاب و مردم حرکت کنیم.
-
متاسفانه ادامه این فضا در کشور باعث آن میشود تا فضا برای کسانی باز شود که نه ما آنها را میپسندیم و نه قابل محاسبه است که چه خواهند کرد و اولین زیانکار در این میان نظام جمهوری اسلامی است که هزینه سنگینی نیز برای ان پرداخته شدهاست.
-
اگر تذکری داده میشود برای حفظ نظام در مسیر درست و بازگشت از راههای غلطی است که طی می شود.
-
ما در تاریخ فلسفه اصطلاحی داریم به نام معلم، ارسطو معلم اول است و فارابی معلم دوم؛ معلم کسی است که در همه علوم و رشتههای دانش بشری و همه فنون صاحب نظر و دارای مهارت باشد.
-
البته این اصطلاح دیگر امروز با توجه به گستردهتر شدن دامنه دانش و معرفت بشری و پیدایش رشتهها وتخصصهای فراوان کاربرد موجه ندارد، چرا که یک نفر نمیتواند در همه آن شاخهها و وشعبهها دارای تخصص باشد، بنابراین تعبیر معلم به آن معنا که در تاریخ علم میشود در مورد هیچ کس مناسب نیست. ولی در حوزه معرفت اسلامی و دینی و تمام معارفی که نسبتی با دین پیدا میکند، میتوانیم به جرات عنوان معلم را به شهید آیتالله مطهری بدهیم، او انسانی بود که در عرفان، حکمت، فقه، تاریخ، کلام و تفسیر و در همه شاخهها و شعبهها ورود و خروج موفق نیز داشته است؛ ایشان با اینکه ذی فنون بود در همه رشتهها عمیق و دارای نظراتی جالب و ارزنده بود.
-
از سوی دیگر امتیاز مهم شهید مطهری"مرد زمان خود بودن" است، منظورم از مرد زمان بودن، این است که دغدغه پرسشهای زمانه را داشتن و برای جستجوی پاسخی به این پرسشها تلاش کردن و این نکته بسیار مهمی است به خصوص برای کسانی که با دین و معارف دینی سر و کار دارند جای استاد شهید پر نشده است در حالیکه نیاز ما به او و امثال ایشان امروز بیش از دیروز است.
-
علوم انسانی اصطلاحی تازه و متعلق به عالم جدید است و در گذشته نبوده همچنانکه دانش (Science)پدیده جدید است و با برنامهریزی و طراحی سیاستمداران و مدیران هم بوجود نیامده، بلکه مقتضای سیر تاریخی انسان بوده است و گرچه مبتنی بر مبادی و مبانی است که در جهاتی با مبادی و مبانی عالم دینی و دنیای سیاستمداران متفاوت و حتی در تضاد است، ولی راهکار مساله نفی و کنار گذاشتن علوم بطور کلی و علوم انسانی بطور خاص نیست.
-
نه ما میتوانیم همه درها را به روی تحقیقات و دستاوردهای فکری غرب ببندیم و نه چنین کاری مفید است.
-
علوم انسانی اولا به مباحث بسیار جدی میپردازد که در گذشته نبوده و غفلت از آن یعنی غفلت از زمان خود و کسی که از زمان خود غفلت کند دچار "با خود بیگانگی" میشود و حاصل آن آشفتگی در ذهن و زندگی است.
-
ثانیا، علوم انسانی دستاوردهای بزرگی دارد و در بسیاری از امور کارهایی کرده است که ما از آنها بینیاز نیستیم و نمیتوانیم از آنها غفلت کنیم.
-
اگر سخنی هست -که هست- بحث بر سر مبانی است.مسلما آن فردی که باور و بینش الهی دارد، جهان و انسان را بهگونهای میبیند که با جهان و انسان کسی که صاحب بینش مادی است متفاوت است و نتایجی که این دو بینش به بار میآورد در خیلی از موارد با هم فرق دارد و باید به این امر توجه کرد.
-
پس بحث بر سر مبانی است. پرسش اصلی این است که مبانی ما به عنوان مسلمان ایرانی یا بطور کلی مسلمان یا یکتاپرست و... چیست و مبادی و مبانی تفکر و تمدن غربی که بستر علوم انسانی بوده است کدام است؟ و آنچه در درجه اول اهمیت پیدا میکند شناخت خودمان از یکسو و شناخت غرب از سوی دیگر است.
-
آیا غرب یک کل واحد منسجم و دارای مبانی فکری و مدنی واحد و مشخص است؟ گرچه بدون تردید در دوران جدید زندگی غربی بصورتی شکل گرفته است که از بسیاری از ارزشهای الهی و اخلاق و منش دینی دور افتاده است ولی شناخت مبانی فکر و زندگی جدید بسیار اهمیت دارد.
-
به نظر من غرب هم اینک دچار بحران است و نشانه آن پساتجدد در برابر اندیشه و منش تجدد است که گرچه مکتب منسجم فکری ارائه نمیدهد، ولی نقدهای که به مدرنیته میکند بنیان شکن است، ولی تعجب آور است که کسانی بخواهند غرب را قبله آمال خود قرار دهند، درحالیکه خود غرب در جستجوی راههای دیگراست.
-
ما باید اولا مبانی مسلم را بگیریم و با بحث و نقد آن را بسط دهیم، بصورتیکه اولا برای هر اندیشمندی قابل قبول و قانع کننده باشد، ثانیا بتواند نیازها و پرسشهای او را بخصوص در زندگی عینی و عملی جواب دهد.